And I Let It All Go.

گذشتن و رفتنِ پیوسته.

And I Let It All Go.

گذشتن و رفتنِ پیوسته.

میدونین‌ چرخه ی تناوب چیه؟ من توش گیر کردم. حتی اگه این من، واقعا من نباشه.

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

بذا نگات کنم. بذا نگات کنم که یادم بمونه که هرچیَم بشه، من دارمت. که شاید مثل الآن نداشته باشمت، شاید نتونم دستامو دور گرنت حلقه کنمو زل بزنم تو چشمات ولی دارمت. یه جایی وسطِ وسطِ قلبم دارمت. یه جایی که فقط مال تو عه. 
[به من گفتی پای بیدِ کهن، تا همیشه من با تو خواهد بود؛
نشستم من پایِ بیدِ کهن، بی تو زیر این آسمانِ کبود.
به من گفتی همچو عشقِ ما، کِی شود پیدا در همه عالم؟
کنون بی تو مانده‌ام تنها، سوزم و سوزم در آتشِ این غم.]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۲۲
می سا

اول: می‌دونی چه حسیه؟ اون لحظه که تو چشمات نگاه می‌کنه و می‌گه «ببین من به غیر از قلبم، مغزمم عاشقت شده»؟ می‌دونی چقدر عزیزه این جمله؟ این کلمات؟ که چقدر می‌شه چسبید به چندتا کلمه و تموم ذهنت پر شه از یه جمله. از یه لحنی که آشناست. یه صدایی که می‌خوای بوسش کنی و نمی‌تونی. که کاش می‌تونستم برای همیشه نگهت دارم همینجا. همینجایی که بغلت کردم و یهو برمی‌گردی پیشونیمو می‌بوسی. همینجایی که چشمات قشنگترینه. همینجا. که کاش نری و دور نشی ازم. کاش بمونی. کاش بمونی. کاش بمونی. که من مغز و قلبم که هیچی، تمومِ سلولام دوسِت دارن.

 

دوم: بهم می‌گه یادته گفتم بزرگترین ترسم فلان چیزه؟ الآن بزرگترین ترسم شده روزی که بخوام بغلت کنم و نتونم. بخوام ببوسمت و نتونم. بخوام بهت بگم دوسِت دارم و نتونم. محکم بغلش می‌کنم و اشکام جمع می‌شه تو چشمام. یعنی میاد همچین روزی؟ که کاش نیاد. کاش نیاد روزی که ندیدنت بشه عادتِ هرروزم، به‌جای این هرروز دیدنات. کاش می‌شد برای همین لحظه و همین الآن زمانو برای همه متوقف کنم و فقط خودمون باشیم. که چقدر این روزایی که دارن می‌گذرن، عجیبن. که کاش نگذرن. که از یه ماه دیگه، ماهی یکی دوبار می‌تونم ببینمت فقط. فکر کردن بهشم مچاله‌م می‌کنه. مچاله می‌شم تو خودم برای روزایی که بخوام بغلت کنم و نتونم. کاش بدونی که من این دوری رو دووم نمیارم. من و این حجم دوست داشتنت اینقدر باهم یکی شدیم که اگه نباشی، دیگه منم نیستم. که روزایی که نیستی حس می‌کنم دیگه حتی خودمم ندارم. غریب و دورافتاده. همین.

 

سوم: موهام هی می‌رن سمتش. می‌گم به چی می‌خندی؟ می‌گه به موهات که هی اینوری میان. چرا اینجورین؟ می‌گم حتی موهامم دوسِت دارن.‌ حتی موهامم.
|که تو حتی اگه سیگارم باشی، نمی‌تونم بذارمت کنار.|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۰
می سا

که یه روز بلاخره میونِ این درد ریشه می‌کنیم، جوونه می‌زنیم، رشد می‌کنیم، بزرگ می‌شیم ولی فراموش نمی‌کنیم. چون این فراموش نکردنه لازمه‌یِ رشده. که این درد چیزیه که خودمون انتخابش کردیم، پس چرا باید ازش فرار کنیم؟ ما باقی می‌مونیم کنارِ این درد و همراهِ باهاش رشد می‌کنیم. اونقدری که بلاخره یه روز زل بزنیم تویِ آیینه و با افتخار بگیم این آدمیه که خودمون ساختیمش. که این حجم از تغییر، انتخاب خودمون بوده. که باید بزرگ بشیم همپایِ این درد، به جایِ اینکه هی برای خودمون بزرگش کنیم. ما بزرگ می‌شیم. عوض می‌شیم و این درد دیگه نمی‌تونه همینجوری باقی بمونه. فقط کافیه دووم بیاریمش و بچسبیم به ادامه‌یِ این حجم عظیم زندگی. که زندگی و این درد اونقدر نزدیکن به هم که دیگه مرزی بینشون نیست. که معنایی ندارن بدون همین دیگه. که زل بزن تو چشمای دخترِ تویِ آیینه و بهش بگو دووم بیار. فقط دووم بیار. همین.


[من به چشم‌هایِ بی‌قرارِ تو قول می‌دهم؛ ریشه‌هایِ ما به آب، شاخه‌هایِ ما به آفتاب می‌رسد. ما دوباره سبز می‌شویم..🍃]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۴۹
می سا