And I Let It All Go.

گذشتن و رفتنِ پیوسته.

And I Let It All Go.

گذشتن و رفتنِ پیوسته.

میدونین‌ چرخه ی تناوب چیه؟ من توش گیر کردم. حتی اگه این من، واقعا من نباشه.

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

هرچندوقت یه بار، می‌رم تو خودم. هرچندوقت یه بار، دیگه خودم نیستم. هرچندوقت یه بار، بیشتر از همیشه تئودور فینچم. بیشتر از همیشه اگنسم. هرچندوقت یه بار، خودمو لای کتابا جا می‌ذارم و سعی می‌کنم چیزی باشم که واقعا هستم و نیستم. هرچندوقت یه‌بار، با سلوچ ترک می‌کنم این خاکو فقط می‌رم. بدون هیچ توضیحی‌ای. هرچندوقت یه بار، از غالب اونی که همیشه خوشحاله و یکسره درحال خندیدنه درمیام؛ حتی اگه بقیه هنوزم همون غالبو ببینن. هرچندوقت یه بار، غریب می‌شم با این چیزی که اسمش زندگیه. دور می‌شم. گنگ می‌شم. محو می‌شم. از بین می‌رم. چراغی می‌شم که خیلی وقته که سوخته و همه یادشون رفته اونو. چراغی که هیچ‌کس نیست تا عوضش کنه. هرچندوقت یه بار، فرار می‌کنم. از خودم. از اینجا. از همه‌چی. پوچ می‌شم. یادم می‌ره همه رو و به جاش چیزایی یادم میاد که همه‌ش عذابه. هرچندوقت یه بار، میفتم رو دور تکرار. مثلِ سر و ته این متن. مثلِ سر و ته این وبلاگ. من این نیستم. باید منو برگردونین بهم. من اینقدر خسته نبودم. اینقدر تنها. اینقدر بدون کلمه. انگار وایولتیم که با رفتن النور حس می‌کنه کلمه‌هاشو ازش گرفتن. هرچندوقت یه بار، این ”هرچندوقت یه بارا” خیلی جاشون درد می‌گیره. خیلی منو از خودم دور می‌کنه. خیلی خسته‌م می‌کنه. انگار تموم وجودم و روحمو از بدنم می‌کشه بیرون. هرچندوقت یه بار، کاش دیگه هیچ‌وقت این ”هرچندوقت یه بارا” تکرار نشن. هیچ‌وقت.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۷
می سا

می‌گه که ”تایم گوئز بای اند استیل آیم استاک آن یو” که یعنی من. یعنی من که هرچی می‌گذره گیر افتادم وسط تو و تو. بعدشم می‌گه که چون که تو خنده بودی. زندگی بودی. قوی بودی. من؟ ضعیف بودم. ولی تو ”انلی” بودی. یعنی همینی که الآن هستی. همیشه بودی. برای من. ولی خب نمی‌دونستی. نمی‌‌دونستی خونه‌می. پناهگاهمی. مکان امنم. نمی‌دونستی؟ ”دیدنت یو نو یو ور ده هوم؟ یو ور ده انلی؟” نمی‌دونستی که الآن گیر افتادم اینجا؟ تقریبا ساعت چهار صب. خسته‌تر از اون چیزی که فکرشو بکنی. کم آوردم. یه‌جوری که انگار کلی زحمت کشیدم برای ساختن چیزی که فقط تو ذهنم بوده. وجود خارجی نداشته. بعدشم تو زحمتامو ندیدی و فقط منو گذاشتی اینجا بدون خودت و رفتی. همین. ولی می‌دونی من دوباره درستش می‌کنم. بین خودم و خودم. شایدم خیلی وقته که درستش کردم ولی خب یو ور ده هوم و ده انلی. برای همینه که هنوز نتونستم قبولش کنم. آدم که خونه‌شو راحت ول نمی‌کنه بره که آخه. شاید تونستم کم‌کم اسباب‌کشی کنم ولی تو هنوزم خونه‌می. برای همینه که اینا همه درمورد تو ان. چونکه من فقط تو رو می‌بینم تو این شهری که همه‌ی خونه‌هاش غریبه‌ن. تو فقط آشنایی. تو فقط ده هومی برام. فقط تو. حتی اگه خودت نباشی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۰۳:۴۳
می سا

بدم میاد از اینکه وقتی به آدما می‌گم «دیشب دیر خوابیدم دو دقیقه ساکت شو بذار بخوابم». می‌گن «ای بابا! باز چرا دیر خوابیدی؟ زود بخواب خب». آره اصلا. من دیر خوابیدم چون دیوونه‌م. کریزی و اینا. چون نصفه شبا یهو یادم میاد که اونباری که رفتیم خرید بهم گفت فلان چیزو دوست داره. چون هنوز نتونستم یه سری مشکلا مثلِ رفتن و گذشتن آدما رو، با خودم حل کنم. هنوز نتونستم با یه سری چیزا کوتاه بیام. انگار من همون دیواریم که از همه کوتاهترم و همه‌چی سرِ من میاد. یکی دیگه می‌ره، من اونیم که نمی‌تونه کنار بیاد و ساعت خوابش و کل زندگی‌ش بهم می‌ریزه. یه جوریه که انگار بقیه رفتنشونو ازت طلبکار باشن. ولی می‌دونی؟ این من نیستم. من اونی بود که با تو می‌تونست تا ۳،۴ صب بیدار باشه، نه بدون تو. ولی مث اون‌باری که راس و ریچل تو فصل سه باهم بریک آپ کرده بودن و ریچل وسایلِ راس رو جمع کرد، گذاشت تو یه جعبه و بهش داد و گفت الآن وقتِ موو آنه. وقتشه که بگذریم و رد بشیم و بریم جلو. باید مث اون‌بار این شب بیداریا و خاطره‌ها و تک‌تک چیزایی که برام جاگذاشتی رو بذارم تو یه جعبه و بهت بدم تا کامل تموم شی برام. که بتونم این مرحله رو رد کنم و بیست امتیاز مثبتشو بگیرم و برم مرحله‌ی بعد. نه اینکه تک‌تکِ جونامو تو همین مرحله از دست بدم و یهو بفهمم باید بازیو از اول شروع کنم. باید هرجوری شده رد شم ازت. حتی اگه با یه جون برم مرحله بعد. حتی اگه امتیاز مثبت این مرحله رو نگیرم ولی باید برم مرحله‌یِ بعد و این همه‌یِ بازیه.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۷ ، ۰۲:۲۶
می سا

یه نقطه‌ای تویِ دوردست. دارم از دست می‌دمت. مثل همه‌چی‌م تو زندگی‌. کاش اینقدر دور نشی. تقصیر خودم بود می‌دونستم وقتی دراز کشیدم زیر آسمونو ستاره‌مو انتخاب کردم نباید پلک بزنم چون گمش می‌کنم. تقصیر خودم بود. نباید پلک می‌زدم. باید اونقدر نگات می‌کردم تا تبدیل شم به یه تیکه از تو. تا تبدیل شیم به همدیگه و هیچ‌کس. باید کنارم می‌موندی. باید خودت راهنمام می‌شدی تا پیدات کنم. کی گفته دوری و دوستی خوبه؟ این کهکشانی که بین من و تو عه اصلا خوب نیست. یه جوریه انگار بالایِ پروازمو بریدن تا نیام پیش تو. کی می‌دونه کی بریده؟ از کجا معلوم خودت نبودی؟ زندگی همینه دیگه، نه؟ برای خودمون فاصله و غم و غصه می‌سازیم و بعد غصه‌ی همونا رو می‌خوریم. هو هارد لایف ایز! ولی من همیشه یادم می‌مونه که ”اوری‌تینگ ویل بی اوکی ات دی اند ایف ایتس نات اوکی، ایتس نات دی اند”..

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۸
می سا

وسطِ غم و ناراحتی گیر افتادم. انگار یه دریاچه‌م که از رودای اطرافش که همشون غم و ناراحتین تغذیه می‌کنه. ناراحت بودن داره از همه طرف فشار میاره و خب این من نیستم. یه سال پیش، بیشترین غم و ناراحتی‌ای که می‌تونستمو تجربه کردم و بعدش زنده اومدم بیرون. بیشترین غم و ناراحتی‌ای که داشت واقعا غرق می‌کرد منو تو خودش. می‌دونی دو، سه ماهِ تموم هرروز بیدار شدن و به خودکشی فکر کردن یعنی چی؟ می‌دونی ناراحتترین بودن یعنی چی؟ کاش هیچ‌وقت ندونی. ولی خب اون بزرگترین چیزی بود که باعث شد خودم بشم. که باعث شد اون ورژن خوشحال و همیشه هپی و با اعتماد به نفسم خودشو کم کم نشون بده و اون ورژن همیشه ناراحتِ غمگینو بزنه کنار. ولی الآن خودم نیستم. از اینجا که منم ”انگار گرده مرده پاشیدن تو تمومِ زندگی‌م”. انگار قرار نیست هیچ‌وقت خوشحال باشم. می‌نویسم که یادم نره. یادم نره که امشب، همین‌لحظه و همین‌جا، واقعا و از تهِ دل می‌خواستم همه‌چی همین‌جا تموم شه. می‌نویسم که یادم نره که با همه‌ی اینا بازم من امشبو زنده می‌مونم و فردا دوباره بیدار می‌شم و به همه‌ی اون ”همه‌چی” نشون می‌دم که من هنوزم زنده‌م. که زندگی برام جریان داره. شاید ”کامل” خوب شدن، اونقدر سریع و کامل نباشه. شاید اونجوری نباشه که من فکر می‌کنم. ولی من یه روز دوباره خودم می‌شم و اون موقع‌ست که از خودم تشکر می‌کنم که امروز ناامید نشدم.


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۹
می سا