38: تو دوری و این نمیتونه آخرش باشه.
یه نقطهای تویِ دوردست. دارم از دست میدمت. مثل همهچیم تو زندگی. کاش اینقدر دور نشی. تقصیر خودم بود میدونستم وقتی دراز کشیدم زیر آسمونو ستارهمو انتخاب کردم نباید پلک بزنم چون گمش میکنم. تقصیر خودم بود. نباید پلک میزدم. باید اونقدر نگات میکردم تا تبدیل شم به یه تیکه از تو. تا تبدیل شیم به همدیگه و هیچکس. باید کنارم میموندی. باید خودت راهنمام میشدی تا پیدات کنم. کی گفته دوری و دوستی خوبه؟ این کهکشانی که بین من و تو عه اصلا خوب نیست. یه جوریه انگار بالایِ پروازمو بریدن تا نیام پیش تو. کی میدونه کی بریده؟ از کجا معلوم خودت نبودی؟ زندگی همینه دیگه، نه؟ برای خودمون فاصله و غم و غصه میسازیم و بعد غصهی همونا رو میخوریم. هو هارد لایف ایز! ولی من همیشه یادم میمونه که ”اوریتینگ ویل بی اوکی ات دی اند ایف ایتس نات اوکی، ایتس نات دی اند”..