26: فقط در حدِ تئوری.
من از اون آدماییم که فقط در حد تئوری قشنگن. شاید از دور منو ببینین بگین چقدر قشنگ و خوب و این حرفام ولی واقعا از نزدیک اینقدرا هم خوب نیستم. میدونین؟ الآن دیگه آدما معمولا زیاد ریسک نمیکنن که اونقدر نزدیک بیان. منم معمولا اونقدرا ریسک نمیکنم که اجازه بدم، آدما اونقدر نزدیکم بشن. من از دور قشنگم و آدما هم همینطور. چرا باید نزدیک هم بشیم؟ چرا باید مزاحم هم بشیم؟ من از دور مهربونیاشونو توجهکردناشونو میبینم، بدون اینکه بدونم پشت سرش چی بوده و خب این خوبه. انگار دوتا زحلیم که اگه نزدیکِ هم بشیم، حلقههای دورمون بهم گیر میکنه. کی میدونه چی درسته؟ شاید درستش همینه. من اونی نیستم که نشون میدم. اونقدر قوی نیستم. حس میکنم شکننده بودنمو. میتونم حس کنم بعد از هرچیزی چقدر اون دختربچهی درونم میشکنه. له میشه و اون آدم بالغِ بیرون سعی میکنه همهچی رو اوکی نشون بده. شاید اگه یه روز بتونم دوباره کسیو به اندازهی تو دوست داشته باشم، بتونم دوباره جلویِ یه نفر خودم باشم. ولی خب، فعلا نمیتونم و این همهیِ چیزیه که الآن هستم.