12: که این چراغ تا همیشه قرمزه.
میدونستم این میشه. از همون روزی که گفتی نمیتونی به اندازهی من روی این دوستی حساب کنی. از همون روزی که نمیتونستی به راحتیِ من، باهام حرف بزنی. به همون راحتیای که من باهات حرف میزدم. میدونستم تهش هیچی نیست و بازم ادامه دادم. ادامه دادم، چون من هنوز امید داشتم. هنوزم امید دارم. اونقدری که الآنم اگه باز برگردی، این همه امیدوار بودنمو مسخره کنی. من نمیدونستم همهچی قراره پشت سرِ هم اتفاق بیفته. نمیدونستم قانونِ این دومینوی کوفتیو. تو یادم دادی. یادم دادی چجوری باید خودمو جمع کنم وقتی نیستی. وقتی دلتنگتم. همونجوری که اونروز وقتی پشت فرمون بودی و رسیدیم به چراغ قرمز، گفتی «میبینی؟ اگه این اولیش قرمز باشه، تا آخر همهی چراغا قرمزه» و بعد خندیدی. چرا نباید میخندیدی اونم وقتی اونروز اونقدر خوشحال بودیم که نمیتونستیم نخندیم؟ من هنوزم امید دارم. هنوزم امید دارم که دوباره همونقدر خوشحال باشیم. همونقدر بخندیم. باهم. کنار هم. دوباره.