And I Let It All Go.

گذشتن و رفتنِ پیوسته.

And I Let It All Go.

گذشتن و رفتنِ پیوسته.

میدونین‌ چرخه ی تناوب چیه؟ من توش گیر کردم. حتی اگه این من، واقعا من نباشه.

۱: همین الآنِ الآن که یه دقیقه از ساعت دوازده گذشته، دارم به این فکر می‌کنم که یکسال دیگه، هرجایی که قبول شم، می‌تونم مهدیه رو بذارم و برم؟ و بعدش اشکامو حس کردم که تا پشت چشمام اومدن و رفتن. من می‌ترسم که بذارمش. حتی الآن که دارم اینا رو می‌نویسم، بازم یه بغض گنده‌ای تو گلومه. مهدیه، خیلی کوچیکه. ظریفه. خیلی بیشتر از سنش می‌فهمه و اون چیزی که براش زیادیه، دنیاست. اون دنیای بیرون، برای مهدیه‌ زیادی بی‌رحم و سنگینه. مهدیه بیش از حد مهربونه. نمی‌تونم بذارمش. نمی‌تونم به این فکر کنم که پیشش نباشم که بیاد برام از طرز دید قشنگش نسبت به دنیا حرف بزنه و من سعی کنم که یواش یواش بهش بگم که دنیایِ واقعی چجوریه. آخه اگه من نباشم کی می‌خواد دنیای واقعی رو نشونش بده، یه‌جوری که نترسه؟ مهدیه برای من بیشتر از یه خواهره. مهدیه، یه نشونه‌ست که نشونم می‌ده زندگی هنوز قشنگیاشو داره. شاید ترسم به خاطرِ خودمه، نه مهدیه. شاید می‌ترسم اگه از مهدیه دور شم، دیگه همینقدر قشنگیِ دنیا رو هم نبینم. ماه، برادرش ازش دوره و اون، نقشِ آبجی کوچیکه رو بازی می‌کنه. وسطِ بغضام، بهش پیام دادم ”من می‌ترسم از مهدیه دور شم. فقط بهم بگو برات سخت نیست این دوری. همین”. یه جوری که انگار فقط دنبال یه چیزی باشم که نشونم بده دارم اشتباه می‌کنم و الکی می‌ترسم. همین.‌


۲: امشب که نشست رو به روم و باهم سیب‌زمینی پنیری خوردیم، فهمیدم اونقدر دوسِش دارم که بتونم سیب‌زمینی پنیری‌مو باهاش نصف کنم. گفتم که. مهدیه، همه‌ی اون چیزیه که بهم امید می‌ده. حتی اگه بعضی وقتا، از دستش کلافه و عصبی بشم و باهاش بد حرف بزنم. ولی اون همیشه اونجاست. همونقدر مهربون و پرانرژی. یه جوری که یکسره دلم می‌خواد بغلش کنم. عجیب و دوست داشتنی.


۳: شجریان می‌گه که ”دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای؟ این چُنین طراریت با من مسلم کِی شود؟”. همین فقط. همین.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۱۲
می سا

نظرات  (۳)

....چقد خوبه ک وقتی میبینی همه از دست خواهر برادراشون خسده شدن و میخان ازشون دور باشن یا بزنن بکشنشون ی کسایی هسدن ک همچین احساسات قشنگی نسبت ب اونا دارن!!!!

راسدش ......اینکه خواهرت در مورد طرز فکرش میگه و برات جالبه یاد دکا می افتم.....خواهر تئودور فینچ.......اونی ک تمام جمله های بدو جدا میکرد و بعد ی کتاب پر از کلمات و جمله های خوب میساخت.....طرز فکر اونم واقهن عجیب بود......

راسدش چیزی باعث شد اینجا رو پیدا کنم تئودور فینچ بود و خب ب نظرم زیاد عجیب نیس ک تو بیشتر کامنتام ی چیزیایی در موردش بگم :)))


باحاله ک ی دختر نوجوون در مورد شجریان میگه.......تاجالا کسی از دوستام نگفته بود........!
پاسخ:
می‌دونی؟ منم خیلی وقتا جزو همون دسته‌ای می‌شم که دلم می‌خواد خواهرمو بکشم یا هرچی:))))). ولی وقتی آروم می‌شم و منطقی فکر می‌کنم می‌بینم که واقعا نبودنش خیلیی خیلیی سختتر از بودنشه. یعنی یه جورایی که انگار این قضیه‌ی دوست داشتن و نداشتنش شبیه دوتا دره‌ی دو طرفِ یه طنابی باشه که دارم روش راه می‌رم. (از این تشبیه لوسا:)))) ) ولی خب آره. شبیه دکاست. :)))

شجریان که با پوست و گوشتمون عجین شده ولی درکل من پلی لیستم خیلی عجیب غریبه. :))) از شجریان دارم تا اپرا و موتزارت و بعدش تا شان مندس حتی!:)))))
هی.....من الان ب طرز باحالی خوشحالم....یجورایی حس میکنم وقتی میشینم کارتون میبینم شبیه بچه ها میشم......خب....الان یاد ی  کارتون افتادم ب جای ی فیلم تینیجری ک درمورد افسردگی باشه.....بچه رییس!!!!

اونم ازش متنفر بود ولی بعد دوسش داشت........خخخخ چ باحال میدونی خیلی دلم میخاس ی روز مینشتم کل پلی لیستتو گوش میدادم و از شباهت (>.<) اهنگا میخندیدم!!!!
پاسخ:
ولی جدی من پلی لیستمو خیلی دوس دارم. حالا یه روز می‌دم گوش کنیش:)))).
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی